نویسنده: گیدئون لوی، خبرنگارهاآرتص
دیپلماسی ایرانی: مبارزه علیه اشغال اسرائیل به امری عادی تبدیل شده است. خطر این بحث فقط زمانی مشخص میشود که به گذشته و اشغال در طول زمان نگاه کنیم. آن چیزی که دیروز غیرقابل قبول و حتی غیرقابل تصور بود، امروز به مسئلهای عادی تبدیل شده است. بنابراین اشغال از یک فاز به فاز دیگر تغییر کرده است. با این حال هنوز یک چیز تغییر نکرده است: اشغال، اشغال است، هر چند برخی از جنبههای آن پنهان باشد.
مقاومت در برابر اشغال هم همیشه وجود داشته است و فقط در ظاهر تغییر کرده و معانی آن عوض میشود. مقاومت در سه ماه اخیر چهره جدیدی با عنوان (انتفاضه چاقو) یا (شورش گرگهای تنها) داشته است. بدون این که کسی سازماندهی یا آن را هدایت کند، بدون داشتن سازمان شبه نظامی یا مقر نظامی و حتی بدون داشتن تسلیحات، شکل جدیدی از مقاومت خشونت آمیز شکل گرفته است. فلسطینیها، اکثراً ولی نه انحصاراً، جوان و مرد هستند که همان صبح تصمیم میگیرند اقدامی انجام دهند. ابزار آنها عموماً یک چاقو، یا یک جفت قیچی یا یک ماشین است.
آنها میدانند که شانس نجاتشان پایین است و درک میکنند که تاثیر آن ناچیز است و با این حال باز هم با دست خودشان سرنوشتشان را تعیین میکنند و با حمله به یهودیان، عموماً نظامیان و در مواردی هم شهروندان را در مناطق اشغالی مورد حمله قرار میدهند.
در سه ماهه گذشته 27 اسرائیلی و بیش از 140 فلسطینی در 100 حمله کشته شده اند. تعداد کمی از فلسطینیها در جریان اعتراضات کشته و اغلب در جریان حملات شهید شده اند. به ندرت روزی پیش میآید که خبری از حمله نباشد و این تبدیل به مسئلهای عادی شده است.
همزمان واکنش اسرائیلیها هم به این حواث تبدیل به امری عادی شده است. در اغلب موارد آنها بدون برگزاری محاکمه این افراد را اعدام میکنند. هیچ راه دیگری وجود ندارد که بتوان واکنش اسرائیلیها به این حملات را به دقت توصیف کرد. سربازان، پلیسها و مردم عادی، حکم تیر دریافت کرده اند یا این که فرض میشود این حکم را دارند.
جوانان، مردان و زنان، پسران و دختران فلسطینی که فقط در دستشان یک قیچی است در همان محل به اعدام محکوم میشوند. فلسطینیهایی که به صورت مشکوک رانندگی میکنند محکوم به سوختن در آتش هستند. تنها بخش کوچکی از این افراد که اعدام میشوند، تهدیدی برای سربازان و شهروندان اسرائیلی هستند. اکثریت قریب به اتفاق آنها بدون کشته شدن هم متوقف میشدند. اما همگی دچار یک مجازات شدند: مرگ.
دوربینهای امنیتی به صورت مستدل نشان میدهند که صرفاً داشتن یک قیچی یا چاقو برای کشته شدن این افراد کافی است. در واقع مقامات، نیروهای یونیفورم پوش و شهروندان را تشویق به انجام چنین اقداماتی میکنند. در بسیاری از موارد بوده که اشتباهاتی هم صورت گرفته است: مردمی که قصد آسیب رساندن به هیچ کسی را نداشته اند هم مورد تیراندازی قرار گرفته و کشته شدند.
خیلی سخت است که باور کنیم مهدیه حمد 40 ساله، مادر چهار فرزند بخواهد پلیس را در جاده منتهی به روستایش سیلواد، زیر کند. وی در حال رانندگی بود تا به خانه اش برود و به نوزادش شیر بدهد. آنها از دور تیراندازیهای متعددی به وی کردند و حتی زمانی که کشته شده بود در حال تیراندازی به سوی او بودند.
پلیس هم اشتباهاً به ماشین خانواده عبدالله تیراندازی کرد. آنها در حال بازگشت از کرانه غربی به سوی روستایشان اموریا بودند که سماح عبدالله 18 ساله دختر خانواده کشته شد. پدر وی از قصد با ماشین به دنبال وی در مدرسه رفته بود تا در این روزهای خطرناک با وسایل حمل و نقل عمومی رفت و آمد نکند.
سربازان تایید کردند که اشتباهاً وی را کشته اند. شاید سربازان به نشاط عصفور 35 ساله پدر سه کودک از روستای سینجیل هم اشتباهاً تیراندازی کرده اند. آنها در حالی به وی از فاصله 150 متری تیراندازی کرده اند که در حال بازگشت به خانه از عروسی بوده است.
حتی اشرقت قطنانی هم نباید کشته میشد. دختری 16 سالهای که در دستانش قیچی داشت. آیا کشتن دختر 16 سالهای که یونیفورم مدرسه پوشیده است، تنها راه ممکن بود؟ آیا باید بدون هیچ هشداری به وی تیراندازی کرد؟ یعنی یک گروه از سربازان نمی توانستند وی را محاصره کنند و اجازه ندهند کاری کند؟ یا حداقل نمی توانستند به پایش تیراندازی کنند؟ اما نه آنها وی را هم مانند دیگران فقط کشتند.
وقتی حکم تیر داده میشود و جان انسانها ارزان میشود، به سختی میتوان اوضاع را کنترل کرد و این مسئله تبدیل به موضوعی عادی شده است.
منبع: میدل ایست آی/ مترجم: حسین هوشمند